قسمت دوم منشور كوروش كبير
 
TNT IS BEST
بن بست ...
 
 

منم كوروش،شاه جهان،شاه دادگر،شاه بابل،سومر و اكد،پسر كمبوجيه و ... .آنگاه كه بدون جنگ وارد بابل شدم همه مردم گامهاي گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند،در بارگاه پادشاهان بابل برتخت شهرياري نشستم،مردوك(خداي بابلي ها)دلهاي پاك مردم را متوجه من كرد زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم.ارتش بزرگ من به آرامي وارد بابل شد نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين سرزمين وارد آيد.برده داري را برانداختم،به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم...من فرمان دادم كه هيچكس از اهالي شهر را از هستي ساقط نكنند،فرمان دادم همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و كسي آنان را نيازارد.خداي بزرگ از كردار من خشنود شد ...او بركت و مهربانيش را ارزاني داشت،ما همگي شادمانه و در صلح مقام بلند وي را ستوديم،من همه شهرهاي ويران را از نو ساختم،فرمان دادم تمام نيايشگاههايي كه بسته شده بود بگشايند.همه مردماني را كه پراكنده و آواره شده بودند،به سرزمين خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنها را آباد ساختم،باشد كه دلها شاد گردد و هرروز در پيشگاه خداي بزرگ،برايم زندگي بلند خواستار باشند... شهرهاي ويران شده در آنسوي دجله و عبادتگاههاي آنها را خواهم ساخت تا ساكنين آنجا كه به بردگي به بابل آورده شده اند بتوانند به سرزمين خود بازگردند.

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:, :: 20:54 :: توسط : Ramin TNT

وقتي كوروش به دنيا آمد پدربزرگ مادري اش اژي دهاك با همه مغان درباري به شور و مشورت پرداخت،چون خوابي ديده بود كه سخت نگرانش كرده بود.بنا به گفته هرودوت : "اژي دهاك خواب ديد كه دخترش ماندانا به جاي فرزند بوته تاكي به دنيا آورد كه شاخ و برگهاي آن سرتاسر خاك آسيا را پوشاند." معبرين رسمي درباري كه از ايشان خواسته شد اين خواب ناخوشايند پادشاه را تعبير كنند.دل و جگر يك قرباني را كه بر طبق آداب و رسوم معمول ذبح شده بود با دقت تمام مورد مطالعه قرار دادند و به ولينعمت خود گفتند كه سلسله او روزهاي شوم و ناهنجاري در پيش خواهد داشت.سپس از تفسير آن خواب نتيجه گرفتند كه فرزندي كه از دختر پادشاه زاده شده است تمامي خاك اسيا را فتح خواهد كرد و قوم ماد را به بندگي خواهد كشاند . هرودوت به گفته مي افزايد: "اژي دهاك بچه را به يكي از بستگان خود كه منسوب به قوم ماد بود و هارپاگ نام داشت سپرد و به او فرمان داد تا بچه را به خانه خويش ببرد و بكشد." كوروش كودك براي كشتن زينت شد و به خانه هارپاگ منتقل گرديد وليكن از آنجا كه آن مرد نميدانست چگونه از اجراي اين فرمان ناخوشايند برآيد،گاوچراني را مأمور انجام اين كار كرد.گاوچران ميتراداتس "مهرداد" نام داشت و در جايي نه چندان دور از اكباتان زندگي ميكرد.هارپاگ وقتي اورا به حضور طلبيد بچه را به دستش داد و به او امر كرد كه وي را در بيابان رها كند، و در اين باره به او گفت : پادشاه ما مرا مأمور كرده است به تو بگويم اگر اين بچه را نكشي خود تو به جاي او به بدترين وضع كشته خواهي شد. مردك اين فرمان را شنيد و خود را ملزم به اطاعت از آن دانست. زوجه گاوچران بدبخت حامله بود و هر روز انتظار وضع حمل خود را ميكشيد.از قضا وقتي فارغ شد كه شوهرش ميرفت تا كوروش را براي كشتن تحويل بگيرد.دوباره قلم را به دست هرودوت بدهم: "وقتي ميتراداتس به خانه بازگشت زنش از او پرسيد كه هارپاگ به چه منظوري احضارش كرده بود.ميتراداتس نيز در جواب تمام داستان را براي زنش تعريف كرد و در آخر اظهار داشت: در بين راه آگاه شدم كه اين بچه،نواده دختري پادشاه خودمان است.زن ميتراداتس از وي خواهش كرد كه از كشتن بچه منصرف شود ولي ميتراداتس به هيچ وجه حاضر نبود درخواست زنش را بپذيرد چون فكر ميكرد هارپاگ حتما جاسوساني به دنبال وي خواهد فرستاد تا ببينند او فرمان ارباب خود را چگونه اجرا ميكند.وقتي زن ديد كه نميتواند شوهرش را به قبول خواهش خود وادار كرد گفت : "حال كه تو جدأ ميخواهي بچه را بكشي پس آنچه به تو ميگويم انجام بده.من در غياب تو بچه اي مرده زاييدم.تو آن بچه كه مرده است را به جاي اين يك در بياباني كه جانواران درنده زياد باشد بگذار.آن وقت ما اين نواده پادشاه را به جاي فرزند خودمان مي پرورانيم." ميتراداتس اين خواهش را پذيرفت و جامه هاي زينتي را به تن كودك مرده كرد و نواده پادشاه را به زنش داد و كودك مرده را در بيابان گذاشت.و اين بود افسانه تولد كوروش.

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:, :: 20:52 :: توسط : Ramin TNT

روزي دختري مكزيكي قرام بود براي انجام مأموريتي چند ماهه به سوئد اعزام شود.او از تمامي آشنايان خداحافظي كرد و هنگامي كه نوبت به خداحافظي از نامزدش رسيد كه نامش الكس بود، به قولأ تريپ عاشقونه برداشت و كلي با هم حرفهاي عاشقانه زدند و به هم قول دادند كه تا آخر عمر با هم باشن و به هم ديگر خيانت نكنند.خلاصه سرتون رو درد نيارم، دختر خانم يا همون ماريا با دلي لبريز از عشق عازم مأموريت به سوئد ميشود.پس از چند ماه نامه اي از الكس به دست ماريا ميرسد با اين مضمون : مارياي عزيزم،اميدوارم كه در سوئد به تو خوش گذشته باشد.من بايد بگويم كه در اين مدت بارها به تو خيانت كرده ام و خودت ميداني كه نه تو و نه من لايق چنين وضعي نيستيم،لطفا مرا ببخش و عكسي را كه به تو داده بودم برايم پس بفرست. با تشكر:الكس. ماريا هم از تمام همكاران و دوستانش خواست كه عكسي از برادر و يا پسرشان را به او بدهند و آنها را كه تعداد زيادي بودند را به همراه عكس الكس به همراه يك نامه براي او فرستاد با اين مضمون : الكس عزير من هم همين وضع را دارم و بايد بگويم كه من هم بارها به تو خيانت كرده ام ولي هرچه فكر كردم قيافه تو را به خاطر نياوردم،لطفا عكس خودت را بين عكسها پيدا كن و بقيه را برايم بفرست! با تشكر: ماريا

ارسال شده در تاریخ : شنبه 6 فروردين 1390برچسب:, :: 22:29 :: توسط : Ramin TNT

- دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا میکنند. - اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. - آنچه جذاب است سهولت نیست ، دشواری هم نیست ، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است. - وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید ، افراد درباره ی رفتار و عملکرد خود فکر میکنند ، نه رفتار و عملکرد شما. - سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد. - اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام میدادید ، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید. - افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند ، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند. - پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر - کار بزرگ وجود ندارد ، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم. - کارتان را آغاز کنید ، توانایی انجامش به دنبال می آید. - انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند. - همواره به یاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده ،شاید بازگشاینده قفل در باشد. - تنها راهی که به شکست می انجامد ، تلاش نکردن است. - دشوار ترین قدم همان قدم اول است. - عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید. - آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد. - وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد ، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید. - من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت ، من خوشی های بسیار خواهم آورد ، من ملتم را سربلند زمین خواهم کرد ، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 15:4 :: توسط : Ramin TNT

در دنيا جاي كافي براي همه هست پس جاي اينكه جاي ديگري را بگيري سعي كن جاي خودت را پيدا كني! *چارلي چاپلين* ------- ارامش يعني زمانيكه از بيرون به درون خود مينگريد همه چيز را با درون خود در تعادل ببينيد*گاندي* -------- هرگز درباره چيزي نگو آنرا از دست داده ام فقط بگو انرا پس داده ام *اپيكتوس* ------- هرچه موانع سخت تر باشد لذت تلاش و پيروزي بيشتر است *اريك باتروورت* ------- من كار را از همان جا كه ديگران رهايش ميكنند شروع ميكنم *اديسون* ------ انجام عمل غيرممكن خود نوعي تفريح است *والت ديسني* ----- تغييري كه ارزو داريم در ديگران ببينيم ابتدا بايد در خود ايجاد كنيم *گاندي* ------ من جز يك چيز،چيزي نميدانم و آن اين است كه هيچ نميدانم *سقراط* ------ نداني و نداني كه نداني و نخواهي كه بداني كه نداني *شيخ ابوسعيد* ------ هيچ گاه چيزي را خوب نميفهمي جز اينكه انرا براي مادربزرگ و پدربزرگت شرح دهي *اينشتين* ------ انسانهاي باهوش مسائل را حل ميكنند ولي نوابغ انرا ثابت ميكنند *اينشتين* ------ زندگي را زياد جدي نگير چون از آن زنده بيرون نخواهي رفت *البرت هوبارد* ------ چقدر عاقلند انهايي كه در عشق احمق اند! *ويكتور هوگو* ----- عيب جامعه اين است كه همه ميخواند ادم مهمي باشند و هيچكس نميخواهد فرد مفيدي باشد *چرچيل* ----- هميشه اخر هرچيز خوب ميشود اگر نشد بدان هنوز اخرش نرسيده *چارلي چاپلين* ----- با زني ازدواج كن كه اگر مرد بود بهترين دوست تو ميشد *بردون* ----- بگذاريد و بگذريد، ببينيد و دل نبنديد، چشم بياندازيد و دل نبازيد كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت *علي (ع)* ----- عاقل انچه را ميداند،نميگويد ولي انچه را ميگويد ميداند *ارسطو*

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 15:1 :: توسط : Ramin TNT

اینک که به یاری اهورا مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سر نهاده و اعلام میکنم تا روزی که زنده هستم: **دین و آیین و رسوم ملتهایی را که من پادشاه انها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ملتهای دیگر را تحقیر یا به آنها توهین کنند **هرگز سلطنت خودرا بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت قبول کند یا نکند **تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شود حق وی را از ظالم خواهم گرفت و ستمگر را مجازات خواهم کرد **تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت شخصی دیگری را به بیگاری بکشد یا بدون پرداخت مزد وی را به کار روا دارد **هرکس ازاد است هر دینی را که میل دارد انتخاب کند و هرجا میل دارد سکونت کند و هرشغلی که میل دارد در پیش گیرد و مال خود را به هرنحو که خواست به مصرف برساند **من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد **من برای همه مردم مردم جامعه آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به مردم اعطا کردم.از مزدا خواهانم که مرا در اجرای تعهداتی که نسبت به ایران و بابل و کشورهای چهار گوشه جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 15:0 :: توسط : Ramin TNT

این مکان *گردباد اورگن* نام دارد و واقع در ایالت اورگن امریکا میباشد.این منطقه دایره ای فرضی به قطر 50 متر است که به گفته پژوهشگران گهگاه به فاصله 90 روز اندازه دقیق آن تغییر میکند. چرا اسبها هنگام نزدیک شدن به آن شیهه میکشند و روی دوپای خود بلند میشوند؟ چرا پرندگان هنگام پرواز مسیر خود را کج میکنند تا از فراز این دایره پرواز نکنند؟ چرا درختان این دایره به سوی مرکز دایره خم شده اند؟ اینها همه سوالاتی هستند که انسان هنوز برای انها جوابی نیافته است.در این دایره ویرانه ساختمانی قرار دارد که روزی محل سنجش عیار فلزات بوده است و از آن زمان که وسایل سنجش بنای دیوانگی را گذاشتند کارکنان انجا را ترک کردند "1945". هنگامیکه شما وارد ساختمان میشوید نیرویی قوی شمارا به پایین میکشد گویی که نیروی جاذبه چند برابر شده باشد! و بدن شما به طور ناخوداگاه به سمت مرکز دایره خم میشود و اگر بخواهید بدن خود را راست کنید بدن شما به اندازه یک زاویه 10‎ درجه به سوی مرکز دایره خم میشود. پژوهشگران زیادی برای یافتن جواب این راز مدتها در آنجا دست به ازمایشاتی زدند ولی به نتیجه ای نرسیدند،به عنوان مثال انها یک گوی فولادین 15 کیلویی را داخل ساختمان به تیرکی اویختند و با کمال تعجب مشاهده کردند که این گوی قوانین جاذبه را زیر پا گذاشته و به صورت زاویه ای به سمت مرکز دایره قرار گرفته است!حتی دود سیگار نیز در این مکان تحت تاثیر نیروهای شگفت انگیز قرار دارد بطوریکه اگر کسی در این مکان سیگاری دود کند دود سیگار به سرعت به چرخش در میاید و این عمل تا زمانیکه دود محو شود ادامه میابد.حتی اگر چند تکه کاغذ را در این محل به هوا بیاندازید خواهید دید که به زمین نمی افتند و در هوا به چرخش در می اید انگار که دستی نامرئی انها را به چرخش در می اورد! ولی چرا و چگونه چنین چیزی امکانپذیر است؟ آیا این مکان در تسلط موجودات فضایی است؟ ایا ارواح و اشباح خبیث در این مکان عجیب زندگی میکنند؟ ایا این مکان تحت نیروهای مغناطیسی قرار دارد؟ دانشمندان هنوز این سوالات را در مورد این دایره "گردباد اورگن" نتوانسته اند جواب دهند و شاید هرگز نتوانند به راز این مکان مخوف پی ببرند.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 14:56 :: توسط : Ramin TNT

ناپلئون بناپارت : در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است . ناپلئون بناپارت : اولین شرط توفیق شهامت و بی باکی است . ناپلئون بناپارت : نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است . ناپلئون بناپارت : دردها و رنج ها فکر انسان را قوی می سازد ناپلئون بناپارت : کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند. ناپلئون بناپارت : کسی که می ترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد. ناپلئون بناپارت : یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است. ناپلئون بناپارت : پیروزی یعنی خواستن . ناپلئون بناپارت : عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد. ناپلئون بناپارت : عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب ناپلئون بناپارت : فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 14:30 :: توسط : Ramin TNT

*وکیل مجلس:احمق بی قانون،کودن،بی اعتبار نامه،تو از مصونیت اخلاقی خود سوء استفاده کرده ای،بدترکیب،دیگر اعتبار من از تو سلب شد،دیگر دوستی من و تو وخیم گردید.یک جلسه دیگر اگر جلوی چشمم بیایی استیضاحت میکنم! ------------------------ * افسر:زنیکه بی انضباط،ای توپ،ای مسلسل،شمشیر تو فرق سرت بخورد،یابوی بی رکاب،آجر نظامی توی سرت بخورد،یقلبی،الهی توی صف مرده ها بری. ------------------------ *کارمند اداره: خفه شو،پرونده ناقص،الهی اسمت جزو مراسلات فوت شدگان به آن دنیا ارسال شود،الهی در قبرستان برای همیشه بایگانی شوی،الهی از این دنیا اخراج بشی! ------------------------ *درشکه چی:تف به رویت،حیوون علیشاه،مگر اینجا طویله است؟،لامروت مثل خیابان سنگفرش می ماند،میگیرم شوتت میکنم که دو کورس اونطرف تر بیایی پایین! ------------------------ *خیاط:ای بی قواره،بد برش،بی آستر،بخدا چاک دهنت را میدوزم،گوشهایت را قیچی میکنم،مرده شور صورت آبله ای سوزن سوزنت را ببره،در عالم دوستی صد دفعه ترا پرو کردم اما بازهم ناصاف از آب در آمدی،خوبه بسه دیگه،جلوی حرفهایت را درز بگیر،این بود اجرت بیست سانتی متر دوستی من که حالا با دو ذرع و سه چارک قد قلب مرا بشکافی؟! ------------------------ بازاری محتکر:دهه چک بی محل رو تماشا کن،سفته سوخت شده را ببین،دلال مظلمه را بپا،الهی زیر ماشین بیوک بری،خیر ندیده بی اعتبار،تف تمام مستاجرینم به ریش پدرت،درد و بلای سرقفلی هام بخوره تو کاسه سرت،محتکر حماقت و لجاجت! برو حجره ات را تخته کن عمو

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 13:2 :: توسط : Ramin TNT

1* چطوری میشه یه فیل رو با سه حرکت گذاشت تو یخچال ؟------------ 2* یه پدر و یه پسر با یک پدر و یک پسر میرن قهوه خونه.قهوه چی براشون سه فنجون قهوه میاره ولی هر کدام از اونا یه لیوان کامل قهوه میخورن!چطور ممکنه؟ ------------ 3* چطور میشه یه زرافه رو با چهار حرکت داخل یخچال گذاشت؟ ------------ 4* یه نفر توی یک اتاق قرار گرفته که سه تا کلید برق داره.یه لامپ هم بیرون اتاقه که اون فرد نمیتونه اونو ببینه فقط اون میدونه که اولش لامپ خاموشه.اگه این فرد اجازه داشته باشه فقط یه بار از اتاق خارج بشه چطور میتونه بفهمه کدوم کلید مال اون لامپه؟ ------------ 5*تو یه میهمونی کنار یه رودخانه وحشتناک همه حیوونا هستن بجز یکی.اون کیه؟ ------------ 6* به نظر شما در تداول عامیانه به چهارمین روز هفته چارشنبه میگن یا چاهار شنبه ؟ ------------ ------------------------ جوابها------------------------> 1* حرکت اول:در یخچال رو باز میکنیم حرکت دوم:فیل رو تو یخچال میذاریم حرکت سوم:در یخچال رو میبندیم.------------ 2* اونا سه نفرن.پسر، پدر و پدر بزرگ. ------------ 3* حرکت اول:در یخچال رو باز میکنیم حرکت دوم:فیل رو درمیاریم حرکت سوم:زرافه رو میذاریم حرکت چهارم:درو میبندیم! ------------ 4* کلید اول رو به مدت 2 دقیقه روشن میذاره بعد خاموشش میکنه و کلید دوم رو روشن میکنه و از اتاق بیرون میره.اگر خاموش بود بهش دست میزنه ببینه داغه یا نه.اگه گرم بود کلید اولی درسته و گرنه کلید سومیه ------------ 5* خوب زرافه ای که خودمون تو یخچال گذاشتیمه دیگه! ------------ 6* هیچکدوم.چهارمین روز هفته سه شنبه ست!

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 12:16 :: توسط : Ramin TNT

اگر سربه زير باشي ميگويند احمق است،اگر غمگين باشي ميگويند عاشق است،اگر مالت را با حساب خرج كني ميگويند خسيس است،اگر دست و دل باز باشي ميگويند ولخرج است،اگر خوش لباس باشي ميگويند ژيگولو است،اگر بدلباس باشي ميگويند شلخته است،اگر دير زن بگيري ميگويند مرد نيست،اگر زود زن بگيري ميگويند آتشش تند است،اگر فقير و بي پول باشي ميگويند بي عرضه است،اگر پولدار باشي ميگويند اهل زد و بند است،اگر بي قيد باشي ميگويند لات آسمان جل است،اگر بخندي ميگويند هميشه نيشش باز است،اگر اخم كني ميگويند عبوس و بد اخلاق است،اگر خوش سر و زبان باشي ميگويند چاخان است ... حالا شما بگوييد آخر باكدام ساز اين مردم بايد رقصيد كه خوششان بيايد ؟!

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 9:53 :: توسط : Ramin TNT

الكساندر دوما يكي از نويسندگان مشهور فرانسوي به اتفاق دوست نمايشنامه نويسش به سالن تئاتر رفت تا يكي از نمايشنامه هاي او را كه برروي صحنه بود تماشا كند،در سالن تئاتر يكي از تماشاگران خوابيده بود دوما اورا به دوستش نشان داد و با پوزخندي گفت : آنقدر نمايشنامه ات تماشايي است كه همه خوابشان برده است! چند روز بعد آن دو به همان سالن تئاتر آمدند تا يكي از نمايشنامه هاي الكساند دوما را تماشا كنند.اتفاقأ يكي از تماشاچيان خوابيده بود ، دوست دوما به او گفت : زياد به خودت مغرور نباش چونكه تماشاچيان تو هم خوابيده اند. دوما با خونسردي گفت : اشتباه نكن او همان تماشاچي نمايشنامه شماست كه هنوز از خواب بيدار نشده است !!! ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------‎‏ روزي جلاد،مي خواست مجرمي را در حضور آقا محمدخان قاجار مجازات نمايد،قبل از اجراي حكم مجرم آهسته در گوش جلاد چيزي گفت.اين موضوع از ديدگان تيزبين آقا محمدخان دور نماند،خان قاجار اورا به حضور طلبيد و از وي پرسيد:به جلاد چه گفتي؟ مرد محكوم در حاليكه از شدت ترس ميلرزيد ابتدا چيزي نگفت ولي از آنجا كه از غضب آقا محمدخان ميترسيد ابراز داشت:جلاد ميخواست دو گوشم را ببرد،به او گفتم يكي را ببر و سه قران بگير.خان قاجار در حاليكه ميخنديد گفت:مردك اگر سه قران را به خود من بدهي دو گوشت را سالم خواهم گذاشت.مجرم درحاليكه گمان ميكرد خان اورا بخشيده بر زمين افتاد و زمين ادب بوسيد و برخاست تا از آنجا برود،غلامان آقا محمدخان او را بازگرداندند و تا سه قران از او نگرفتند آزادش نكردند!

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 9:51 :: توسط : Ramin TNT

نام او مارشال مترز سوم است نامي كه بعدها با استفاده از دو حرف M‏ در ابتداي نام بزرگ و كوچك آن،اسم اختصاري امي نم **Eminem‎‎‏*‏* ساخته شد.نامي كه براي اولين بار به يك خواننده رپ در شاخه هيپ هاپ اطلاق شد.وقتي كه امي نم در خواندن رپ به درجه اي رسيد كه توجه همگان به او جلب شد،انجمن هاي رپ خوان سياهپوست به مقابله با او پرداختند زيرا او سفيد بود و همين كافي بود اورا نپذيرند اما فرياد امي نم نيز از حنجره سياهان در مي آمد زيرا او نيز خسته از تبعيض ها و بدون فكر به سياه و سفيد فرياد آزادي سر ميداد پس او روح سياه داشت هر چند پسري سفيد بود با چشمان آبي! امي نم در 17 اكتبر 1972 در موتورسيتي آمريكا متولد شد،از زندگي كودكي اش خاطره اي تعريف نميكند جز اينكه تحت انضباط شديد مادرش بزرگ ميشود.او از سال 99 با اجراي يك تك اهنگ دريك مسابقه رپ خواني زيرزميني به عنوان يك اعجوبه سفيدپوست مطرح شد و تا امروز همچنان ميدرخشد.او رپ را از 14 سالگي در زيرزمين خانه دوستش شروع كرد،او راه سختي در پيش داشت و بايد در كلوبهاي زيرزميني به مسابقه ميپرداخت،او پس از يك جدايي كوتاه از موسيقي **به دليل خودكشي عمويش** درحالي به دنياي رپ بازگشت كه با چند رپ خوان ديگر گروهي به نامD.12 را تشكيل دادند و نخستين تك آهنگ او درسال 1995 ضبط شد.او در سال 1996 با آلبوم *بدون مرز* توجه منتقدان موسيقي را به خود جلب كرد.امي نم در بزرگترين مسابقه رپ خواني زيرزميني مقام دوم را كسب كرد و توسط دكتر D.Rكه پدرخوانده رپ زيرزميني به حساب مي آمد كشف شد.دكتر پس از ديدار با وي آنقدر جاخورد كه نزديك بود وي را از دفترش بيرون كند اما اينطور نشد و اين همكاري سرآغاز آلبومهاي زيادي شد.امي نم در 1998 آلبوم L.P‏ را منتشر كرد كه موفقيتي بي نظير براي او به همراه داشت و منتقدان اين آلبوم را يك سوررئال كمدي ناميدند.در تابستان 2000 آلبومي روانه بازار كرد كه با فروشي در حدود يك ميليون cd‏ در يك هفته آماري نزديك به معجزه را رقم زد.در سال 2001 بازي در فيلم *8 مايل* پا به عالم بازيگري گذاشت كه اين فيلم داستان برگرفته از زندگي خود او بود.چند آلبوم قديمي امي نم عبارتند از : Lp‏ اسليم شدي،2001،Lp‏ مارشال مترز،نمايش امي نم،مايكل جكسون و ... .

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 فروردين 1390برچسب:, :: 9:49 :: توسط : Ramin TNT

درباره مرگ كوروش روايات گوناگوني وجود داشته است.اما در يك تقسيم بندي كلي اين روايتها دو گونه فرجام براي كوروش بازگو مي كنند:مرگ طبيعي و كشته شدن در ميدان نبرد.هرودوت مورخ مشهور يوناني خود به اين موضوع اشاره كرده و مي گويد در مورد مرگ كوروش روايتهاي گوناگوني وجود دارد كه خود يكي را از ميان آنها برگزيده است.ما در ابتدا روايت هرودوت را بازخواني مي كنيم. مرگ كوروش به روايت هرودوت كوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با سكاها كه با حملات متناوب غارتگرانه خود ،زيانهاي بسياري به روستائيان مرزنشين وارد مي آوردند،عازم شرق شد.هرودوت اسم اين طوايف غارتگر را ماساژت ضبط كرده است.هرودوت مي نويسد كه در آن هنگام،زني به نام توميريس،ملكه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.كوروش براي او پيامي فرستاد و وانمود كرد كه طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبي دريافت نكرد.زيرا ملكه مي دانست كه قصد كوروش ازدواج با او نيست،بلكه تصرف قلمرو مي باشد.پس كوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود جيحون تاخت و تاز خود را در سرزمين ماساژتها آغاز كرد.در نبردي كه با گروهي از ماساژتها رخ داد پسر توميريس به نام سپارگاپيس به دست پارسيان اسير شد و از كوروش استدعا كرد كه غل و زنجير را از او بردارند.به محض اينكه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار كشت.ملكه كه از كشته شدن پسرش آگاه شد به سوي جنگ شتافت و در نبردي بسيار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسياري از سپاهيان پارسي كشته شدند و كوروش هم در آن جنگ كشته شد.ملكه به تلافي كشته شدن پسرش،سر كوروش را در خيكي پر از خون انداخت و گفت كه اينگونه كوروش را از خونخواري سير خواهد كرد. اين بود روايت هرودوت كه مرگ كوروش را در نبرد با ماساژتها بازگو مي كند.اما روايت بعدي را از ژوستن نقل مي كنيم. مرگ كوروش به روايت ژوستن روايت اين نويسنده در زمينه نوشته هاي هرودوت است و تفاوتهاي كمي با آن دارد.به روايت ژوستن پسر ملكه در جنگ اول كوروش با ماساژتها با كوروش به خاك افتاد و لشگر بزرگش از بين رفت،با اين وجود اشكي در چشمان ملكه حلقه نزد و در عوض آتش كينه در دلش شعله كشيد و به دنبال آن دامي براي كوروش گسترده او را در گردنه هاي كوهستان گرفتار كرد.شاه پارس با تمام قشونش كه دويست هزار نفر بودند نابود شد و حتي يك نفر هم جان به در نبرد تا خبر اين واقعه را برساند. روايت كتزياس فوتيوس از قول كتزياس پزشك دربار هخامنشي مي نويسد كه كوروش در اثر جراحاتي كه بر او وارد آمده بود در جنگ با ((دربيك ها)) كشته شد.اينها فيل هايشان را رها كردند ،اسب كوروش رم كرد و كوروش افتاد.يكي از سربازان هندي كه با دربيك ها متحد بودند،زوبيني به ران او انداخت.كوروش را به خيمه اش بردند و او در اثر زخم پس از سه روز در گذشت. اين بود روايت كتزياس و ديديد كه جدا از تفاوتها همگي اين راويان مرگ كوروش را در ميدان نبرد مي دانند.تنها مورخي كه مرگ كوروش را طبيعي و در بستر دانسته است گزنفون است.قبل از پرداختن به روايت او لازم است مختصري در معرفي او بنويسم. گزنفون كيست؟ گزنفون مورخ يوناني (430 تا 352 قبل از ميلاد مسيح) و از شاگردان سقراط حكيم بود.اين شخص نوشته هاي زيادي از خود به يادگار گذاشته است.در مورد ايران اين آثار او قابل توجه هستند.1-كتابي در مورد سفر جنگي كوروش كوچك(منظور كوروش برادر اردشير دوم است).2- بازگشت 10000 نفر كه گزارشي است عيني و مستند از ناكامي و بازگشت 10000 سرباز اجير يوناني از قلمرو اردشير دوم هخامنشي كه در اين اثر خواندني وقايع را با جزئيات ثبت كرده است و اوضاع و احوال ايران هخامنشي در دوره اردشير دوم هخامنشي را به خوبي نشان ميدهد.3-دو كتاب كه درباره اقتصاد،تربيت جوانان و طرز مملكت داري نوشته است.اولي به اسم اكونوميكا و دومي معروف به سيروپدي(كوروش نامه) است كه سرگذشت كوروش را از كودكي تا هنگام مرگ به تاليف در آورده است و فرمانروا و انسان ايده آل خود را در قالب كوروش بزرگ مجسم ساخته است.گزنفون قصد داشت با اين تاليف ،كتاب جمهوريت افلاطون را پاسخ داده و رد كند. مرگ كوروش به روايت گزنفون (به صورت گزيده) گزنفون كه 98 سال پس از مرگ كوروش مي زيسته است آورده:كوروش پير شده بود.چون هفتمين بار به پارس بازگشت ،مراسم قرباني به جاي آورد و همانطور كه عادت او بود هدايايي به اطرافيان داد.بعد شبي در خواب ديد كه موجودي برتر از انسانها به او نزديك شد و به او گفت كه آماده باش اي كوروش،زيرا به زودي نزد ايزدان خواهي رفت.كوروش از خواب بيدار شد و دانست كه پايان عمرش فرا رسيده است،از اينرو براي خداي ملي و ديگر ايزدان قرباني كرد و از آنان سپاسگزاري كرد كه با نشانه هاي آسماني كه به او داده اند و راهنمايي ها و ياري هايي كه به او كرده اند،او را و كشورش را سعادتمند گردانيده اند و از آنها خواست تا به فرزندانش،به زنش،به دوستانش و به ميهنش سعادت ببخشند و به زندگي خود او هم پايان خوشي بدهند.كوروش پس از مراسم قرباني به كاخ خود بازگشت و در بستر به استراحت پرداخت.هنگامي كه وقت حمام رسيد خدمتگزاران آمدند و خبر دادند كه موقع شستشو فرا رسيده است.كوروش گفت ميل دارد استراحت كند.به هنگام نهار نتوانست غذا بخورد،سپس آب خواست و با لذت آب را نوشيد.فردا و پس فردا به همان حال بود.روز سوم فرزندانش را كه از پارس آمده بودند فرا خواست و دوستان خودش و داوران پارسي را هم گفت تا آمدند و هنگامي كه همه آمدند به اندرز گفتن پرداختن.سپس گفت خداحافظ،پسران عزيزم،از سوي من از مادرتان وداع كنيد،من از همه دوستاني كه در اينجا حاضرند و آنهايي كه حضور ندارند خداحافظي مي كنم.بعد دست هر يك از افرادي را كه در پيرامونش بودند فشرد و روي خود را پوشاند و در گذشت. گزيده اي از اندرز كوروش در بستر مرگ به روايت گزنفون فرزندان من،دوستان من!من اكنون به پايان زندگي نزديك گشته ام.من آن را با نشانه هاي آشكار دريافته ام و وقتي در گذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اينست كه اين احساس در اعمال و رفتار شما مشهود باشد،زيرا من به هنگام كودكي ،جواني و پيري بختيار بوده ام.هميشه نيروي من افزون گشته است،آنچنانكه هم امروز نيز احساس نمي كنم كه از هنگام جواني ضعيف ترم.من دوستان را به خاطر نيكوئي هاي خود خوشبخت و دشمنانم را مطيع خويش ديده ام.زادگاه من قطعه كوچكي از آسيا بود.من آن را اكنون مفتخر و بلند پايه باز مي گذارم.در اين هنگام كه به دنياي ديگر مي گذرم،شما و ميهنم را خوشبخت مي بينم و از اينرو ميل دارم كه آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند. بايد آشكارا وليعهد خود را اعلام كنم تا پس از من پريشاني و نابساماني روي ندهد.من شما فرزندانم را يكسان دوست ميدارم ولي فرزند بزرگترم كه آزموده تر است كشور را سامان خواهد داد.فرزندانم!من شما را از كودكي چنان تربيت كرده ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند.تو كمبوجيه،مپندار كه عصاي زرين سلطنتي،تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت.دوستان صميمي براي پادشاه عصاي مطمئنتري هستند.هركسي بايد براي خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاري بدست نتوان آورد.به نام خدا و اجداد در گذشته ما اي فرزندان اگر مي خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد. پيكر بي جان مرا هنگامي كه ديگر در اين دنيا نيستم در ميان سيم وزر مگذاريد و هرچه زودتر آن را به خاك باز دهيد.چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اينهمه چيزهاي نغز وزيبا مي پرورد آميخته گردد.من همواره مردم را دوست داشته ام واكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكي كه به مردمان نعمتمي بخشد آميخته گردم. اكنون احساس مي كنم جان از پيكرم مي گسلد....اگر از ميان شما كسي مي خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد،تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامي كه روي خود را پوشاندم،از شما خواستارم كه پيكرم را كسي نبيند،حتي شما فرزندانم. از تمام پارسيان و متحدان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد تهنيت گويند. به آخرين اندرز من گوش فرا داريد.اگر مي خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد،به دوستان خود نيكي كنيد. خداحافظ پسران عزيز و دوستان من،خداحافظ. پس از اين گفتار،كوروش روي خود را پوشاند و درگذشت. اين بود گزيده اي از سخنان نسبتا مفصلي كه گزنفون از قول كوروش بزرگ بازگو كرده است و در اينجا نكات برجسته آن به اختصار بازگو شد. وصيتی ديگر به روايت كتزياس اما وصيت ديگري از كوروش در بستر مرگ را كتزياس ذكر كرده است، به اين صورت:كوروش در بستر مرگ پسر بزرگش را به تخت نشاند و پسر كوچكش را به فرمانروايي با كتريان گماشت و سفارش كرد كه در همه كارها به ميل مادرشان رفتار كنند،سپس به آنها گفت كه دست همديگر را بفشارند و سوگند ياد كنند كه با همديگر مهربان باشند و اگر مهربان نباشند نفرين بر آنها باد.. ............................................................ آرامگاه كوروش بزرگ مورخاني كه آرامگاه را ديده اند و آن را توصيف كرده اند چندين نفر هستند كه برخي از آنان خود آرامگاه را ديده اند و برخي ديگر وصف آن را از ديگران شنيده اند.((استرابو))جغرافيادان معروف دنياي قديم از قول ((اريستوبول)) كه خود اين آرامگاه را ديده است مي نويسد كه سنگي بر آرامگاه بود كه بر روي آن اين سخن نوشته شده بود: (( اي رهگذر!من كوروش هستم.من امپراتوري جهان را به پارسيان دادم.من بر آسيا فرمانروايي كردم.بر اين گور رشك مبر)) مورخ ديگر يوناني ((اونه سيكريت)) آورده است كه بر گور او به زبان يونانی و پارسی نوشته شده بود: ((در اينجا من آرميده ام.من،كوروش،شاه شاهان)). (( آرين )) در اين باره مفصلتر مي نويسد.او آورده است كه اسكندر بعد از بازگشت از هند دانست كه دزدان آرامگاه كوروش را غارت كرده اند.اين آرامگاه در ميان باغهاي سلطنتي پاسارگاد بود و آن را انبوه درختان احاطه كرده بودند.در ورودي آن كوچك بود و پيكر كوروش در تابوتي از زر قرار داشت.تابوت روي ميز بر پايه هاي زرين قرار گرفته بود و در آرامگاه پارچه هاي نفيس بابلي و قالي هاي ارغواني و رداي سلطنتي و لباسهاي مادي و طوق و ياره و زينت هايي از زر و جام هايي براي آب مقدس و تشتي زرين براي شستشو و سنگهاي گرانبهاي بسيار بود .پله هاي دروني به اتاق كوچكي كه به مغان تعلق داشت منتهي مي شد.اين مغان با خانواده خود در آنجا زندگي مي كردند و همه روزه يك گوسفند و مقداري آرد جيره داشتند و در هر ماه هم يك اسب به آنها داده مي شد تا براي آرامگاه قربانی كنند و كتيبه ای بر روی آرامگاه بود كه مضمونش را از قول ((اريستوبول)) كه در دبير خانه اسكندر كار مي كرد،چنين نوشته است : (( اي مرد ميرا،من كوروش پسر كمبوجيه هستم،من شاهنشاهي پارس را بنياد گذاشتم و فرمانرواي آسيا بودم.به اين آرامگاه من رشك مبر)) اسكندر خواست درون آرامگاه را ببيند.هنگامي كه به درون رفت ديد كه همه چيز را جز ميز و تابوت برده اند.او به ((اريستوبول)) مورخ يونانی كه همراه وي بود دستور داد كه آرامگاه را سامان دهد،سپس در آرامگاه را مسدود كردند و مهر اسكندر را بر آن زدند. يكي ديگر از نويسندگان دوران قديم ((كنت كورث)) در اين باره چنين آورده است:اسكندر خواست برای كوروش قربانی تقديم كند و فرمان داد تا در آرامگاه را باز كردند.او تصور مي كرد آرامگاه پر از زر و سيم است،زيرا در پارس همه اينطور مي پنداشتند ولي اسكندر در آن جا چيزي جز يك سپر كه تبديل به خاك شده بود و دو كمان سكائي و يك شمشير چيز ديگري نديد.او تاجي از زر بر روي گور گذاشت،شنل خود را به دور صندوقي كه بقاياي كوروش را در بر گرفته بود انداخت و به ان پيچيد و در شگفت شد كه چگونه ممكن است كه گور پادشاهي بدين ناموری و و بدين ثروتمندي مانند گور يك فرد عادی باشد.اسكندر با همه ويرانگري های خود به كوروش بی اندازه احترام مي گذاشت.در دنياي قديم همه ملت ها كوروش را با نظر احترام مي نگريستند. (( پلوتارك)) آورده است كه چون اسكندر به آرامگاه كوروش رسيد و ديد كه آن را باز كرده و به آن دستبرد زده اند،بر آشفت و عامل اين كار را كه مرد سرشناسي به نام (( پلي ماك )) از اهالي شهر پلا در مقدونيه بود كشت و دستور داد تا كتيبه ها را كه به خط ايراني بر سنگ كنده شده بودند،خواندند و فرمان داد تا از همان كتيبه ها يك متن يوناني تهيه كنند و در زير متن ايراني بكنند،متن پارسي چنين بود: (( ای مرد،هركه باشي و از هر كجا بيايي- چون مي دانم كه گذارت به اينجا خواهد افتاد- بدان من كوروش،بنيانگذار شاهنشاهي پارس هستم، به اين مشت خاكی كه پيكرم را در بر گرفته است رشك مبر.))گويا اين كلمات اسكندر را به شدت متاثر كرده بود.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:37 :: توسط : Ramin TNT

- هر کس آنچنان میمیرد که می خواهد - آنکه معترض نیست، منتظر نیست و معترض، منتظر نیست - پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود. - انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند. - باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفته است. - عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است - علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند. - اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت - توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان. - شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند. - چه فاجعه ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را سپر. - تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. لازمه ی توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه ی توحید عالم توحید انسان است. - وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد. ٫ عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!. - وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب. - فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی. - هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی شود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می کند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان می دهد. -هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد. - از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم - مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تاریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»! - هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. - چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند. -هنر اصولا استعدادآدمی است برای تکمیل زندگی مادی -تنهایی یعنی بی کسی،جدایی یعنی بی اویی،بی او ماندن. بی او ماندن یعنی او را داشتن و به او عشق ورزیدن . - مسئولیت زاده توانایی نیست،زاده آگاهی است وزاده انسان بودن

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:34 :: توسط : Ramin TNT

ناپلئون نباپارت امپراطور مشهور فرانسه چند صباحي خوش درخشيد ولي سرانجام عقاب سرنوشت،وي را از اوج قدرت و عظمت به زير آورد و در جزيره سنت هلن آواره اش نمود.اما يكي از عجايب زندگي او تأثير بيستم مارس در اتفاقات مهم زندگي او بود كه باعث حيرت و شگفتي مورخان شده است. او در بيستم مارس 1779 ميلادي قدم به مدرسه نظامي پاريس گذارد،بيستم مارس 1785 ميلادي پدرش از دنيا رفت،بيستم مارس 1794 ميلادي فرمانده سپاه انقلاب براي فتح ايتاليا شد،بيستم مارس 1808 اتريش را فتح كرد،بيستم مارس 1811 ميلادي تولد پسرش ناپلئون دوم (امپراتور دوم) بود،بيستم مارس 1815 ميلادي از جزيره آلب گريخت و به پاريس بازگرديد و سرانجام در بيستم مارس 1821 در سنت هلن وصيت نامه اش را تنظيم نمود.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:31 :: توسط : Ramin TNT

در يكي از نمايشگاههاي كامپيتوري كه چندي پيش برگزار شد بيل گيتس موسس شركت مايكروسافت،جهان صنعت كامپيوتر را با صنعت اتومبيل سازي مقايسه كرد و ادعا كرد : اگر تكنولوژي جنرال موتورز با سرعت تكنولوژي صنعت كامپيوتر پيشرفت كرده بود الان ما ماشينهايي سوار ميشديم كه قيمتشان فقط 25 دلار و مصرف سوختشان 4 ليتر در 1000 مايل بود!! جنرال موتورز هم در جواب بيل گيتس اعلام كرد : اگر جنرال موتورز هم مانند مايكروسافت پيشرفت كرده بود،امروزه ماشينهايي با اين مشخصات سوار ميشديم : 1- كيسه هوا قبل از باز شدن هنگام تصادف از شما ميپرسد : are you sure ‎‎?‎‏ ‏-2 بدون هيچ دليلي ماشين شما دو بار در روز تصادف ميكرد 3- گاه و بيگاه ماشين شما وسط خيابون خاموش ميشد و شما چاره اي جز استارت دوباره restart‏ نداشتيد 4- گاهي اوقات در اثر كارهايي مانند گردش به چپ ماشين شما shotdown‏ ميشد و استارت آن نيز از كار مي افتاد در اين حالت شما چاره اي جز نصب مجدد ‏reinestall‎‏ نداشتيد 5 - فقط يك نفر ميتوانست از ماشين استفاده كند مگر اينكه باخريد مدل NT‏ يا 95 براي آن صندلي هاي بيشتري خريداري ميكرديد 6- چراغهاي اخطار دهنده وضيعت بنزين،روغن و آب با يك چراغ fault general‏ تعويض ميشدند‎ ‎-7 صندليهاي جديد همه را مجبور ميكرد تا بدن خود را متناسب و اندازه آنها كنند 8- هر بار كه جنرال موتورز مدل جديدي را به بازار ارائه ميكرد رانندگان مجبور بودند رانندگي را از اول ياد ميگرفتند چون هيچ يك از عملكردها و كنترلها مانند مدل قبلي نبود 9- براي خاموش كردن ماشين بايد دكمه استارت را ميزدند! و ...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:29 :: توسط : Ramin TNT

اسم هر جك و جونوري از قبيل غزال،آهو،پروانه و ... رو روي شما نميذارن **** تو عروسي ميتونيد لباسي رو كه بارها پوشيده ايد دوباره بپوشيد **** از ترس اينكه كسي سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قايم نميكنيد **** مطمئنا استهلاك فك شما به مراتب كمتره **** مدل لباس دختر شمسي خانوم چشماتون رو تو دهانتون سرنگون نميكنه **** هفته اي دوبار شكست عشقي نمي خوريد **** فقط شما ميتونين بريد استاديوم **** خودتون پنچري چرخ ماشينتون رو ميگيرين **** لازم نيست با قرار دادن انواع جكهاي هيدروليك تو پاشنه كفشتون قدتون رو افزايش بدين **** موقع خواستگاري به هيچ وجه نگران برهم خوردن تعادل سيني چاي نيستيد **** از ديدن كله پاچه دچار تشنج نميشيد **** هيچكس از اينكه دست پخت افتضاحي داريد به شما ايراد نميگيره **** فقط شمائيد كه لذت تماشاي فوتبال رئال-بارسا رو با گزارش فردوسي پور درك ميكنين **** فقط شماييد كه ميتونيد تكچرخ زدن با cg‏ رو تجربه كنين **** ميتونين با خط ريشتون 1200 اثر هنري خلق كنيد **** تو عروسي لازم نيست چندتن زنجير به خودتون آويزون كنيد و تازه بقيه بگن بدليه **** لازم نيست آدرس تموم پاساژها،بوتيكها،مزونها و مراكز لاغري شهرتون رو حفظ باشين **** اگه تويوتا كمري جلو پاتون نگه نداشت به راحتي سوار يه پيكان ميشيد **** فقط شما ميتونيد 3 ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسير كنيد **** لازم نيست سالي يه بار زاويه دماغتون رو نسبت به افق تغيير بديد **** ميتونين با شلوارك و ركابي،راحت تا سر كوچه بريد **** لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نميزنه **** نيازي نيست هرروز صبح كه از خواب پا ميشيد تا ساعت 6 بعدازظهر جلو آينه با خودتون ور بريد **** نيازي نيست به اندازه رنگهاي LCD‏ تو كيفتون لنز چشم داشته باشين **** فقط شما ميفهمين يه 206 اسپرت خفن چقدر زيباست **** با ديدن سوسك و موش،مردگان جنگ جهاني دوم از گور بيرون نميان و جلوتون رژه نميرن **** فرق cd‏ رو با بشقاب ميوه خوري ميدونين **** روي در هيچ مغازه نوشته نشده "از پذيرش آقاياني كه شئونات اسلامي را رعايت نكرده اند معذوريم" **** داشتن ريش پروفسوري از ويژگي ممتاز است كه مخصوص شماست **** با يك سرماخوردگي ساده 3 ماه تو ccu‏ بيمارستان بستري نمي شيد **** و در نهايت اينكه ميتونيد تو خيابون از هر كي خواستيد بپرسيد ساعت چنده؟

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:27 :: توسط : Ramin TNT

پشت درب اتاق عمل نگراني موج ميزد.بالاخره پزشك وارد شد با نگاهي خسته ، ناراحت و جدي ... .پزشك با ناراحتي گفت : متأسفم كه بايد حامل خبري بدي براتون باشم.تنها اميدي كه براي عزيزتون باقي مونده پيوند مغزه.اين عمل كاملا در مرحله آزمايش،ريسكي و خطرناكه اما بجز اين راهي وجود نداره.بيمه كل هزينه عمل رو پرداخت ميكنه اما هزينه مغز رو خودتون بايد پرداخت كنيد.اعضاء خانواده در سكوت مطلق به سخنان دكتر گوش ميدادند،بعد از مدتي بالاخره يكيشون پرسيد:خب قيمت مغز چنده ؟ دكتر بلافاصله جواب داد : مغز زن 5000$ و مغز مرد 200$ ! موقعيت ناجوري بود،خانمهاي داخل اتاق سعي ميكردند نخندند و نگاهشون با نگاه آقايون تلاقي نكنه،بعضي هاشون هم پوزخند ميزدند. بالاخره يكي طاقت نياورد و پرسيد : چرا مغز خانمها گرونتره ؟ دكتر با معصوميت بچه گانه اي براي حضار توضيح داد : اين قيمت استاندارد مغزه! مغز آقايون چون استفاده ميشه،دست دومه و طبيعتا ارزونتره،در ضمن ما بايد سر 100 تا زن رو بشكونيم تا تو يكيشون مغز پيدا كنيم!

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:25 :: توسط : Ramin TNT

از بدو تولد موفق بودم و گرنه پام به اين دنيا نمي رسيد.از همون اول با ضربه دكتر چنان گريه اي سر دادم كه فهميد جواب "هاي"، "هوي" است.هيچ وقت نگذاشتم چيزي شكستم بدهد.پي در پي شير ميخوردم و به درد دل توجه نميكردم.اين بود كه وقتي رفتم مدرسه از بقيه بلند قدتر بودم و بقيه ازم حساب ميبردن.هيچ وقت درس نخواندم و هر وقت نوبتم ميشد برم پاي تخته،زنگ ميخورد.هر صفحه اي از كتاب رو كه باز ميكردم جواب سوالي بود كه معلم مي پرسيد.اين بود كه در دبيرستان،معلمم كه منو نابغه تصور ميكر منو فرستاد المپياد رياضي.تو المپياد مدال طلا بردم!آخه ورقه ام گم شده بود و يكي از ورقه ها بي اسم بود،منم گفتم اسمم رو يادم رفته بنويسم! بدون كنكور وارد دانشگاه شدم.هنوز يك ترم نگذشته بود كه در راهرو دانشگاه يك عينك پيدا كردم اومدم بشكنمش كه خانمي سراسيمه خودش رو به من رسوند و از اينكه عينكش رو پيدا كردم حسابي تشكر كرد و گفت نيازي به صاف كردنش نيست.اين بود كه هر وقت چيزي از زمين برميداشتم فورا جلوم سبز ميشد و از اينكه گمشده اش رو پيدا ميكردم حسابي تشكر ميكرد.بعدا تو دانشگاه پيچيد : دختر رييس دانشگاه،عاشق ناجي اش شده.تازه فهميدم اون دختر كيه و منظور از ناجي كيه.روز معلم براي يكي از استادام گل برده بودم يكي از بچه ها گل رو از پنچره شوت كرد بيرون.منم سرك كشيدم ببينم افتاده كجا.يهو ديدم افتاده تو بغل اون دختره! و اين شد ماجراي خواستگاري ما و الان هم استاد شمام! كسي سوالي نداره ؟!

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:24 :: توسط : Ramin TNT

اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است ودر تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشاه بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري واين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين خزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان . مادرت آتوسا بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد وغله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايدبعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوقه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود . هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي كانالي كه من مي خواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم (‌كانال سوئذ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند. توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت. افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كردولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد. همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايدو پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند. بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تاهر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم وتو نيز خواهي مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد. هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده . عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشدو اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي . بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجااند حاضركردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است.

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:22 :: توسط : Ramin TNT

1- Love isn't a decision, it's a feeling.if we could decide who to love, then, Life would be much simpler,but then less magical. -------------------------- 2-What you spend years building ,someone could destroy overnight, but build any way.‏ ‏--------------------------- 3- When you understand that you specify your aims, you will now that you make your life your self. ---------------------------- 4- Human is wise because of the capacity that they have for new experience not for their experiences. ---------------------------------- 5-I'm on a mission : mission to avoid you,to forget you, to get rid of you, to not to talk to you or meet you, in short : MISSION IMPOSSIBLE !!!! ----------------------------- 6- True love does not come by finding the perfect person,but by learning to see an imperfect perfectly. --------------------------------- 7-Love is fire.but whether it's gonna warm your heart or burn your house down you can never tell. --------------------------------- 8-Love dosnt make the world go around. Love is what makes the ride worthwhile. --------------------------------- 9- Love is pure, love is sure, love is sweet poison that doctor's cant cure‏ جهت ديدن ترجمه جملات به ادامه مطلب برويد

 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:17 :: توسط : Ramin TNT

آيا ميدانيد : -شادمهر عقيلي يكي از نوازندگان رسمي سازمان صدا و سيما بود ******** -فرزند ارشد داوود رشيد به نام فرهاد مدرك پروفسوري دارد ******** -پدر محمدرضا گلزار يك مهندس عالي رتبه ساختمان است ******** - سياوش خيرابي اصالتا آذري بوده و اهل منطقه خيزاب تبريز به حساب مي آيد ******** - ورود الناز شاكردوست به دنياي بازيگري كاملا اتفاقي بوده و وي جايگزين يكي از هم دانشكده اي خود شده است ******** - علي لهراسبي زماني مربي سرود در كانون پرورش فكري كودكان بود ******** - مليكا زارعي (خاله شادونه) خواهر مريلا زارعي ميباشد ******** - پدر رضا كيانيان عاشق بازيگري بود اما وقتي آقا رضا براي حضور پدرش دريك فيلم خوب پا در مياني كرد درست يك هفته مانده به شروع كار پدر ايشان دار فاني را وداع گفت ******** - مهران مديري يك بيليارد باز قهار است و كمتر كسي حريف او در اسنوكر ميشود،درست برعكس چيزي كه در مرد هزار چهره ديديد ******** - اتومبيل شهاب حسيني در فيلم سوپراستار متعلق به خانم ميلاني است ******** - احمد پورمخبر براي تست بازيگري پسرش سر كار عطاران رفته بود اما خود او قبول شد! ******** - تنها سوپراستار ايراني كه اهميتي به نوع ماشين خودش نميدهد هديه تهراني است.او زماني يك پرايد سفيد داشت ******** - ديالوگ ماندگار همه عمر دير رسيدم در فيلم سوته دلان پيشنهاد جمشيد مشايخي به مرحوم علي حاتمي بود ******** - تمام صحنه هاي اكشن سريال خواب و بيدار را رويا نونهالي خودش بازي كرده و هيچ بدلي در كار نبوده! ******** سعيد پيردوست و مسعود كيميايي و فرامرز قريبيان در دوران مدرسه پشت يك نيمكت مينشستند ******** - مرحوم ناصر عبدالهي اولين بار توسط اقبال واحدي كشف و در برنامه سفرنامه صبا به مردم معرفي شد ******** - مهران مديري و دوستانش در جبهه جهت روحيه دادن به رزمندگان طنز اجرا ميكرد

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:, :: 15:15 :: توسط : Ramin TNT

درباره وبلاگ
سلام من رامينم.به وبلاگ من خوش آمدید،اميدوارم از مطالب لذت ببريد.نظر يادتون نره! در ضمن اگر مشكلي ديديد به 09363731899 پيامك بدهيد. لطفا به آدرس جديد مراجعه كنيد www.TNT1.Blogfa.com
نويسندگان


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 49702
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1


Alternative content